کرامات الرضویه (ع )-11
شفاى شَل
سید نبیل میرسید محمد اصفهانى نوه میرسید حسن معروف بمدرس نقل فرمود که میرباباى تبریزى نقل کرد:
من در یکى از قراى تبریز پیش از اینکه شل شوم شوق زیادى باذان گفتن داشتم و اذان مى گفتم .
چون بدنم از کار افتاد و شل شدم دیگر قدرت بر اذان گفتن نداشتم . هر چند دکترها در مقام علاج برآمدند هیچ اثر بهبودى حاصل نشد تا اینکه خبردار شدم که چند نفر از محل ما قصد زیارت حضرت رضا (ارواحناالفدا) را دارند.
من بقصد زیارت و تشرف بآستان قدس رضوى با ایشان همراه شدم و ایشان مرا میان گارى انداختند و براه افتادند. میان گارى ما مردى از طایفه بابیه بود چون مرا بآن حالت شلى میان گارى دید به رفقاى من گفت این شل را چرا با خود مى برید؟ گفتند براى اینکه حضرت رضا (ع ) او را شفا بدهد.
آن خبیث بر این سخن استهزاء و سخریّه کرد. لکن چون ما بسلامت وارد مشهد مقدس شدیم سه روز نزد حرم مطهر امام (ع ) شال خود را بگردن و ضریح مبارک بستم و متوسل بآن بزرگوار شدم .
در روز مذکور پیش از غروب ملتفت خود شدم که آقاى بزرگوارى میان ضریح مى بینم در حالتى که تمام جامه هاى او حتى عمامه اش سبز است بمن فرمود:
برخیز اذان بگو عرض کردم قادر نیستم . فرمود من مى گویم اذان بگو.
بامر آن حضرت خواستم اذان بگویم ، فهمیدم که مى توانم و توانائى بر اذان گفتن دارم . لذا برخواستم و فریاد کردم (الله اکبر. الله اکبر) در آنحال چون مردم صداى مرا شنیدند گفتند اى مرد هنوز وقت اذان نشده است . چرا اذان مى گوئى .
من از آن شوقى که بر اذان گفتن داشتم اعتنائى بسخن ایشان ننمودم و مشغول بودم تا جمعى بر گرد من جمع شدند و بعضى گفتند: این همان مرد شلى است که دو سه روز است اینجا متوسل بوده و قدرت برخواستن نداشت یکوقت جمعیت بر من هجوم آوردند تا جامه هاى مرا پاره پاره کنند من شال خود را از ضریح باز کرده و از حرم پا بفرار گذارده و سالم بیرون آمدم .(5)
این چه روحى است که در صحن وسرا مى بینم
این چه نوریست که در ملک ورا مى بینم
این چه نوریست که ظاهر شده از عالم غیب
هرکجا مى نگرم نورخدا مى بینم
این چه سریست هویدا شده در ملک جهان
سر ایزد بعیان شمس ضُحى مى بینم
وه چه شوریست که پیدا شده در عالم کون
عالم مُلک و مَلک نغمه سرا مى بینم
پرسش از عقل نمودم که چرا حیرانى
گفت حیران همه در امر ولا مى بینم
گفتم این بارگه و گنبد و ایوان از کیست
گفت از مظهر حق نور هُدى مى بینم
ساحت عرش برین صحن زمین مهر مهین
شمس تا بنده از این صحن و سرا مى بینم
*******
کرامات الرضویه (ع ) - على میرخلف زاده